احساسات - در میان اسطوره ها ... علمی

می گویند دروغ های بزرگی وجود دارد, کوچک و آماری. نقل قول این ضرب المثل این است که افسانه های باورنکردنی وجود دارد, معتبر و… علمی. اگرچه برخی از افسانه های علمی برای افرادی که دارای حس انتقادی و منطق زیادی هستند کاملاً تکان دهنده بوده و هستند. حتی شبیه دروغ‌های احمقانه‌ای مانند دروغ‌های داستان روسی نیست که شخصیت از تاریکی عبور می‌کند تا آن را با چاقو در سن پترزبورگ در شب‌های سفید برش دهد.. بلکه برخی ایده های به اصطلاح علمی با تأثیرات محسوس (یعنی ما در مورد فیزیک کوانتومی صحبت نمی کنیم) قورت دادن آنها تا حدی که می توان سخت بود.

چگونه مطبوعات از ابتدا آزاد نبودند, به این معنا که او یک حزبی بود, آزادی بیشتر در انجام سیاست یک حزب بود. Știința modernă s-a politizat și ea curând. و چگونه احزاب تغییر می کنند, تغییر مد ایدئولوژیک, مطمئناً پارادایم ها در علم نیز می توانند تغییر کنند, در صورت امکان. هندسه اقلیدسی را نمی توان سیاسی کرد, همانطور که به طور کلی نمی توان بیشتر علوم بنیادی را سیاسی کرد. اما در غیر این صورت فضای بسیار زیادی برای مانور وجود داشت و هست, که واقعاً از آن بهره برده شده و هنوز هم از آن بهره می برند.

Sentimentele au avut și au încă o miză foarte mare in acest sens. احساسات در انسان و حیوان. در واقع احساسات در افراد, „afectele” la animale. این چیزی است که من در کتاب های اخلاق شناسی در دانشگاه خواندم. چون حیوانات احساسات ندارند, ele au „’afecte”. در امتحانات بسته به استاد به من می گفتند که چگونه با موضوع محبت در حیوانات برخورد کنم. برای اینکه احساسات حیوانی تا کجا پیش می رود، برخی بازتر یا کمتر باز بودند. Etologul Frans de Waal, نویسنده کتاب های محبوب متعدد در مورد رفتار حیوانات, وضعیت را با جزئیات توصیف کنید, در دوران جوانی بسیار سخت تر, در طول سالها 60-70. دی وال همیشه به دلیل این استدلال که حیوانات چیزی فراتر از خودکار هستند مورد تمسخر قرار می گرفت, cum suna paradigma oficială. Își imaginează cineva care a avut câine oameni de știință „serioși”, به هر معنی که (یا بی تفاوت نیست, unul dintre sensuri e „distant, استراحت”), همچین چیزی گفتن?

بر اساس رفتارگرایی, که نماینده معروفش بی. اف. اسکینر (نام ممکن است یک ویژگی خانوادگی را توصیف کند) حیوانات خودکارهایی هستند که به عوامل محیطی پاسخ می دهند. اگر آزمایش های سگ ایوان پاولوف را به یاد بیاوریم, پیش درآمد رفتارگرایی محسوب می شود, ما می توانیم این مدل را به سایر رفتارهای حیوانی تعمیم دهیم, بلکه به روانشناسی انسان نیز می پردازد. رفتار حیوانات (بلکه انسان) این می تواند یک نوع tabula rasa باشد, cu puține comportamente înnăscute. حیوانات تقریباً در مورد هر کاری که انجام می دهند یاد می گیرند. آنها در واقع به محرک های محیطی پاسخ می دهند. انسان ها هم کاری مشابه انجام می دهند. مطمئنا, درست است که حیوانات با مغز پیچیده تر, مانند پستانداران (از جمله انسان) و پرندگان, آنها آموخته ترین رفتارها را دارند. مردم حرف نمی زنند یا حتی روی دو پا راه نمی روند مگر اینکه کسی به آنها آموزش دهد. پس سایر پستانداران نیز شکار را یاد می گیرند, و پرندگان پرواز را یاد می گیرند. اما در مورد آن رفتارهایی که شبیه تظاهرات عاطفی در حیوانات است چه؟?  به هیچ وجه آنطور که به نظر می رسد, اما... رفتارهای انطباقی! یعنی تمام پاسخ‌ها به محیط برخی از خودکارها که فقط کارهای لازم برای بقا و تولید مثل را انجام می‌دهند.. هر چیز دیگری… علمی نبود.

شرطی سازی رفتارگرا به مطالعه یادگیری کمک کرده است, زبان, بلکه سعی کرد اخلاقیات و پیشرفت این ژانر را توضیح دهد. سیمون دوبوار معتقد بود که شما یاد می گیرید که زن شوید. برخی از نظریه های فمینیستی امروزه تحت تأثیر این عقاید قرار گرفته اند. هر چند, همانطور که اشاره کردم, رفتارهای آموخته شده در انسان بسیار مهم است, تعیین اینکه طبیعت چیست و محیط چیست دشوار است. Dar deși psihicul e influențat de mediu, حمایت او طبیعی است. اگر جامعه از تو زن بسازد, و جنسیت, یعنی تأثیر فرهنگی مرتبط با جنسیت، زیست‌شناسی را کاملاً بازنویسی می‌کند, پس ما فقط می توانیم افسوس بخوریم که فرزندان مذکر ملکه ویکتوریا هستند, از جمله شاهزاده الکسی, پسر آخرین تزار, ترنس نبودند. اینطوری از شر هموفیلی خلاص می شد, بیماری خاص مردانه. و شاید تاریخ خلاف این را نشان می داد.

شاید مراکز آموزش مجدد کمونیستی, از جمله زندان هایی که زندانیان سیاسی در آنجا به سر می برند, آنها تحت تأثیر افکار رفتارگرایانه قرار نگرفتند? دیگر چگونه کسی می تواند فکر کند که فردی با عقاید روشن و محکم می تواند با شرطی کردن در زندان های کمونیستی به چیز دیگری تبدیل شود.? مرد جدید مورد نظر چائوشسکو, بلکه توسط پل پوت, قرار بود از طریق یک نوع آموزش مشابه ظاهر شود.
رفتارگرایی, بنیانگذار آن جان بی. واتسون, اگرچه برخی ادوارد ثورندایک را با این کیفیت می شناسند, این در واقع حرکتی است که باید اتفاق می افتاد, به گفته برخی از نویسندگان, با افول روانشناسی درون نگر, بلکه با روندهای جدید در جامعه. الهام گرفته شده است, از جمله توسط فروید,  واتسون در تلاش است تا روانشناسی را به علم تبدیل کند. رفتارگرایی خود را به عنوان یک پارادایم علمی وام داد, آزمایشگاه. فقط چکیده های علمی, یعنی ساده می کند. به همین دلیل است که انجام علم دقیقاً آسان نیست. و به خصوص اگر انجام دهید, شما باید بدانید که تا کجا پیش می رود. شما پدیده هایی را از زندگی استخراج می کنید و آنها را در آزمایشگاه مطالعه می کنید, شما زندگی را فقط با چیزهایی که در آزمایشگاه به دست می آورید توصیف نمی کنید. و در قربانگاه به اصطلاح علم, تأثیرپذیری آن چیزی بود که قربانی شد. همانطور که قبلاً ایده دوگانگی جسم-روح منسوخ شده بود, احساسات, به طور سنتی با روح مرتبط است, داشت بی فایده می شد (و قدیمی).

فروید, ما نمی توانیم سهم آنها را در این اسطوره انکار کنیم, در نظر گرفته شده است که دلبستگی کودک خردسال به مادر صرفاً به منبع غذا مربوط می شود. ایده هایی از این دست در نیمه اول قرن گذشته غالب بود (هر رابطه ای باشد که کودکان از این نوع آموزش به دست آمده اند?). گوشه گیری کودکان خردسال در بیمارستان ها و پرورشگاه ها چیزی بود که هیچ کس به آن توجهی نداشت, برعکس. واتسون محبت را غریزه ای بی اهمیت و نسبتاً نادر می دانست, توجه بیش از حد به کودک آن را خراب می کند, او را ضعیف و خراب می کند. بیشتر, از جمله نکاتی برای تربیت فرزندان توصیه می شود که, برای جلوگیری از توسعه دلبستگی, چرخش پرستاران یا پرستاران. جاناتان هاید در "فرضیه خوشبختی" از وحشتی که پدرش در هنگام گوشه گیری در بیمارستان متحمل شد می گوید., در دوران کودکی. همانطور که در یتیم خانه های رومانی در دوران دیکتاتوری لنینیستی, من اضافه می کنم.

اگر فقط در مورد غذا باشد, پس از آن یک بطری برای ایجاد آسایش و آرامش برای نوزاد کافی بود. De ce ar mai fi avut nevoie puiul de om… de alți oameni? هر چقدر هم که عجیب به نظر برسد, برخی حتی این فرضیه را آزمایش کرده اند. خوشبختانه، این آزمایش واقعا رفتارگرایی را شکست. در تلاش برای ایجاد مزرعه ماکاک برای مطالعات آزمایشگاهی, هری هارلو مشاهده کرد که جوجه ها در بدو تولد جدا شدند, با توجه به روش های عصر تربیت فرزندان, آنها زنده نماندند. و اگر این کار را می کردند، اختلالات رفتاری جدی داشتند. او سعی کرد با آزمایشی مشکل را برطرف کند (در واقع در طول سالها بیشتر 50-60). توله‌های ماکاک رزوس احتمالاً از اینکه شیء دلبستگی برای تأمین غذا برای آنها نداشتند ناامید بودند.. سپس مدل های میمون سیمی را در قفس جوجه ها سوار کرد, برای صعود, که بطری را به آن وصل کرده بود. مشکل حل نشده است. سپس فکر کرد که این ممکن است وابستگی دیگری باشد. و علاوه بر مادر سیمی با شیشه شیر، مادر پارچه ای هم آورد. جوجه ها مادر نساجی را ترجیح می دادند, آنها زمان بیشتری را با آنها سپری کردند. دستشان را به سمت بطری بر روی مادر پر کرده بودند. نکته اصلی این بود که جوجه ها نیاز به لمس داشتند, و دلبستگی برای لمس بود, نه برای غذا. چه یافته ای, الان میگم! این می تواند بهانه ای باشد که در آن زمان مردم واقعاً چیز زیادی در مورد سایر نخستی ها نمی دانستند, آنها فیلم های نخستی ها را از تلویزیون تماشا نمی کردند. Jane Goodall nu făcuse celebrele studii pe cimpanzei. نخستی ها با لمس دست یکدیگر را آرام می کنند. بین گونه های نخستی نیز می رود, مانند بین شامپانزه ها و انسان ها, بلکه بین شامپانزه ها و بابون ها برای مثال. Goodall descrie multe situații de genul în cartea ei „În umbra omului”. اگر به آن فکر کنیم, وقتی به طور تصادفی با سبد در سوپرمارکت به کسی ضربه زدیم، چه کنیم؟?

سقوط رفتارگرایی, بخشی از آزمایشات هارلو, بخشی از آزمایشات دیگر منجر به پذیرش احساسات در حیوانات شده است, بلکه در انسان? زمانی که ما در کالج بودیم، چیزهای زیادی در مورد مخمل خواب دار در مقابل مادر سیمی به ما می گفتند, اما به نظر می رسد که حتی این تجربه نیز کافی نبود. در مورد حیوانات, حداقل. فرانس دووال معتقد است که بسیاری از فیلم های حیوانات, ساخته شده توسط افراد زیادی, در شبکه های اجتماعی دانلود شده است, آنها توانستند محققان را بهتر متقاعد کنند که حیوانات واقعاً این شرایط را دارند. شاید اعتقاد نداشتن اصطلاح درستی باشد. Cel puțin i-a făcut să înceteze să mai susțină ceva care s-ar putea caracteriza ca jumătate antropocentrism, jumătate cult al psihopaților și al mașinilor. این نگرش در دوران بود, و هنوز هم هست, مفید. جامعه صنعتی, که در زمان فروید و حتی قبل از او شدت گرفته بود, به چرخ‌هایی با شرایط آسان نیاز داشت. احساسات چیزی بود که به کارایی آسیب می رساند. رئیس به جای شما فکر می کند, اما در صورت امکان, او باید به شما احساس کند. یا بهتر است این کار را نکنید. ما نمی دانیم در آن زمان چند درصد از بیماران روانی در مناصب بالا بودند, در نیمه اول قرن بیستم, اگرچه تاریخ سرنخ هایی را ارائه می دهد. حالا همه چیز واضح تر شده است, توسط مطالعات پشتیبانی می شود, care sugerează că psihopatia (فقدان احساسات اخلاقی و همدلی) این کیفیت بسیاری از مدیران اجرایی خواهد بود, جراحان یا سایر افراد با نفوذ ارتباط غیر شخصی نیازی به احساسات ندارد, اما نیاز به رسیدگی دارد. دقیقاً همان چیزی که روانپزشکان می توانند ارائه دهند.

اما پذیرش احساسات در افراد سرنوشت بهتری داشت? ظاهرا نه. آزمایش های هارلو با بچه میمون ها الهام بخش دیگر محققان بود, که از گوشه گیری کودکان انتقاد کرد. یکی از آنها جان باولبی است, او در اواخر دهه 1960 کشف کرد که رشد طبیعی برخی از کودکان به توانایی ایجاد یک رابطه دلبستگی با حداقل یک نفر بستگی دارد., معمولا یکی از والدین. مری اینسورث, دستیار او, که در آفریقا تحصیل کرده است, جایی که کودکان به نوعی توسط جامعه بزرگ می شوند, او ادامه داد. اگرچه در آفریقا, همانطور که می گویند, کل روستا به رشد یک کودک کمک می کند, متمایز کردن (احتمالا به سختی) فردی که نقطه اصلی دلبستگی است. آن شخص معمولاً مادر نوزاد است. نظریه دلبستگی از اینجا سرچشمه می گیرد (اصطلاح ابداع شده توسط Bawlby). اثرات, همانطور که می گویند, این می شد که از دریاچه ای به چاه دیگر رفتیم. کودکان دیگر منزوی نیستند, اما به نوعی به مادر مربوط می شود, برای ایجاد دلبستگی مناسب. همانطور که جان روزموند روانشناس می گوید, اکنون زنان ارباب خود را از شوهر به فرزند تغییر داده اند, آنها هنوز هم کرست هستند.

انتقاد از نظریه دلبستگی به راحتی قابل طرح است. خوب، بیایید به این فکر کنیم که همه چیز از کجا شروع شد. یعنی از آزمایشات هارلو. خوب، شبیه یک حیوان عروسکی است, nu neapărat propria mamă, وضعیت عاطفی بچه میمون ها را بهبود بخشید. در مورد آفریقا, جایی که بچه ها توسط روستا بزرگ می شوند, و تا دو سال تقریباً هرگز توسط بزرگسالان رها نمی شوند, اگر اوج دلبستگی مشخص شود, با این حال هیچ انحصاری وجود دارد. اما رهایی بیش از حد زنان به جامعه و امتیازات برخی آسیب می رساند. بنابراین مانع جدیدی برای آزادی زنان مورد استقبال قرار گرفت. به هر حال, زنان بومی در فرهنگ های غیر غربی از بردگی خارق العاده ای که زنان در غرب در معرض آن قرار می گیرند شگفت زده می شوند., تعهدات نامحدودی که مادران در اینجا دارند.

آیا کودکان با دلبستگی انحصاری بهتر از دیگران بزرگ می شوند؟? بیایید فکر کنیم, cum spune Ioana Petra în „7000 Years of Patriarchy” cum au fost crescuți cei care au creat iluminismul și umanismul francez. بچه های نجیب (اما نه تنها) آنها سپس توسط پرستار بچه های کشور بزرگ شدند, نه توسط مادرانشان. اطلاعات مربوط به اتفاقاتی که برای کودکانی که توسط انسان ها بزرگ نشده اند نیز به آن زمان می رسد, așa-zișii „copiii sălbatici”.

قوی ترین کاربرد نظریه دلبستگی درگیری دلبستگی است (از نوع پیوست) در روابط عاشقانه. خوب، این همان چیزی است که روابط عاشقانه دارد, بگذارید در مورد دلبستگی نباشد. فقط, معنی. خوب, اگر در مورد ازدواج های ترتیب داده شده نیست, که در آن واقعاً سودمند خواهد بود. اما مردم از این ایده که فقط پل های دلبستگی باشند دوری می کنند. در نهایت نگهبان نیز پس از مدتی به زندانی وابسته می شود. اما اگر شما Borcea نیستید, شما نمی خواهید روابط به این شکل ایجاد شود. دلبستگی جایی در یک رابطه ممتاز نخواهد داشت, منحصرا, طبق تعریف بسیار ذهنی. یا نه?

انکار طبیعت, نوع و اهمیت این وضعیت در انسان و حیوان به اشکال دیگر ادامه دارد. Cartea lui Antonie Damasio „Eroarea lui Descartes” arată cât de handicapantă e pierderea afecțiunii cu păstrarea intactă a funcțiilor cognitive. بدون محبت ما موثرتر نیستیم, برعکس. عقل محض وجود ندارد. بیشتر, مطالعات جدید بر روی افراد به اصطلاح با استعداد (حداقل خلاق) arată că ei sunt de fapt plini de emoții, cum arată Jeanne Siaud-Facchin în „Prea inteligent ca să fi fericit?”. یافته های جدید نشان می دهد که اوتیسم نیز وجود دارد (حداقل برخی از اشکال عملکردی) می تواند با احساسات بسیار زیاد همراه باشد, که به طور موثر مسدود می کند.

کسی تعجب کرد که چگونه می توانیم با تمدن دیگری ارتباط برقرار کنیم, اگر با حیوانات سیاره خودمان ارتباط برقرار نکنیم. من پاسخ می دهم که ارتباط با گونه های بیگانه همانطور که با پستانداران دیگر ارتباط برقرار می کنیم فوق العاده است., مثلا با سگ ها. حتی اگر اخلاق شناسی را ندانیم, زبان جهانی پستانداران وجود دارد: عاطفه. اگر به نحوه بازی سگ با پرنده نگاه کنیم، می بینیم که پستانداران چقدر خوب با یکدیگر ارتباط برقرار می کنند. شما تعجب می کنید که چگونه پرنده برخی از اعمال سگ را درک نمی کند. پستانداران موجوداتی با بچه های درمانده هستند, که وقتی کوچک بودند از آنها مراقبت و محافظت می شد. شاید هوش برتر آنها به حساسیت آنها مربوط باشد. آنها بسیار باهوش شدند زیرا اجدادشان احساس زیادی داشتند. احتمالاً همه چیزهای خوب در جامعه بشری است, adică sentimentele morale și instituțiile derivate de aici provin din ceea cer putea numi „instinct de protejare a puilor”, یعنی از بی پناهان, در هر دو جنس وجود دارد (v. „Civilizația foametei/ o altă abordare a umanizări”). اما جامعه ای مبتنی بر زور و تهدید زور, که اقتدار از آن ناشی می شود, او نمی تواند آن را بپذیرد.

Autor